گران جانی بی ادبی میکرد . عزیزی او را ملامت مینمود . او گفت :"چه کنم؟ آب و گل مرا چنین سرشته اند". گفت:"آب و گل را نیکو سرذشته اند اما لگد کم خورده است."
لطایف الطوایف
یادداشت های سالار
پنجشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۹
روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت
امروز همه روی جهان زير پر ماست
بـر اوج چـو پـرواز کـنم از نظـر تــير
میبينم اگر ذرهای اندر ته درياست
گر بر سر خـاشاک يکی پشه بجنبد
جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست
بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد
بنگر که ازين چرخ جفا پيشه چه برخاست
ناگـه ز کـمينگاه يکی سـخت کمانی
تيری ز قضای بد بگشاد بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تير جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بيفتاد و بغلـتيد چو ماهی
وانگاه پر خويش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اينکه ز چوبی و ز آهن
اين تيزی و تندی و پريدن ز کجا خاست
زی تير نگهکرد و پر خويش بر او ديد
گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست
«ناصرخسرو»
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت
امروز همه روی جهان زير پر ماست
بـر اوج چـو پـرواز کـنم از نظـر تــير
میبينم اگر ذرهای اندر ته درياست
گر بر سر خـاشاک يکی پشه بجنبد
جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست
بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد
بنگر که ازين چرخ جفا پيشه چه برخاست
ناگـه ز کـمينگاه يکی سـخت کمانی
تيری ز قضای بد بگشاد بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تير جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بيفتاد و بغلـتيد چو ماهی
وانگاه پر خويش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اينکه ز چوبی و ز آهن
اين تيزی و تندی و پريدن ز کجا خاست
زی تير نگهکرد و پر خويش بر او ديد
گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست
«ناصرخسرو»
شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۹
باغ من
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستين سرد نمناكش.
باغ بي برگي,
روز و شب تنهاست,
با سكوت پاك غمناكش.
ساز او باران, سرودش باد.
جامه اش شولاي عرياني ست.
ور جز اينش جامه اي بايد,
بافته بس شعلة زر تار پودش باد.
گو برويد, يا نرويد, هر چه در هر جا كه خواهد, يا نمي خواهد.
باغبان و رهگذاري نيست.
باغ نوميدان,
چشم در راه بهاري نيست.
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد,
ور برويش برگ لبخندي نمي رويد؛
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نييست؟
داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت پست خاك ميگويد.
باغ بي برگي
خنده اش خونيست اشك آميز.
جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن
پادشاه فصل ها, پائيز.
من از این قسمت شعر بالا بیشتر خوشم آمده:
گر زچشمش پرتو گرمی نمیتابد
ور به رویش برگ لبخندی نمیروید
باغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید
مهدی اخوان ثالث خرداد 1335
برداشت من:
البته مفهوم ظاهری آن گویای توصیف پاییز است.
همانطور که میدانیم این شعر در 1335 نوشته شده و (آنطور که من شنیدم که شاید اشتباه بوده) در دوران اختناق سروده شده پس شاید شاعر به صورت هنرمندانه خواسته با پاییز و ابر و... دوران را وصف کند.
اگر شعر را 5 قسمت در نظر بگیریم که من در خود متن شعر با فاصله قسمت ها را ایجاد کرده ام.
در قسمت اول پوستین سرد نمناک و باغ بی برگی و تنها بودن شاید نشانه های فضای بد و فقر و تنگدستی و تنهایی مردم ایران است
در قسمت دوم میگوید صذای باران و هوهوی باد ساز مردم و فقر پوشیده شده
در قسمت سوم در این باغ که همه نا امیدند کسی در انتظار ازادی نیست .
ولی در قسمت چهارم که من ان همه گفتم بیشتر منظورم دریافتن این قسمت بود چون وقتی معنای قسمتی را میخواهی دریابی باید کل شعر را بخوانی
در قسمت چهارم ظاهر میگوید چکسی گفته که پاییز و باغ بی برگ زیبا نیست بلکه برعکس چون از میوه هایی حکایت دارد که روزی سر بر اوج آسمان داشته اند و امروز در دل خاک خفته اند.
و به نظر من :
اگر در ایران حالا شور و نشاطی نیست اما باز هم زیباست چون که حکایت از آزاد مردانی و پهلوانانی دارد که روزی بودندو الان نیستند و الان زیباست چون گذشته زیبایی داشته.
ودر قسمت پنجم: راستش من نفهمیدم این قسمتو :)
البته من حتما اشتباهات زیادی دارم که خیلی شاداب میشوم که مرا با "گفتار های نیکتان"(به قول مادرم) راهنمایی کنید.
کوچه باغ هاتان پر موسیقی باد
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستين سرد نمناكش.
باغ بي برگي,
روز و شب تنهاست,
با سكوت پاك غمناكش.
ساز او باران, سرودش باد.
جامه اش شولاي عرياني ست.
ور جز اينش جامه اي بايد,
بافته بس شعلة زر تار پودش باد.
گو برويد, يا نرويد, هر چه در هر جا كه خواهد, يا نمي خواهد.
باغبان و رهگذاري نيست.
باغ نوميدان,
چشم در راه بهاري نيست.
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد,
ور برويش برگ لبخندي نمي رويد؛
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نييست؟
داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت پست خاك ميگويد.
باغ بي برگي
خنده اش خونيست اشك آميز.
جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن
پادشاه فصل ها, پائيز.
من از این قسمت شعر بالا بیشتر خوشم آمده:
گر زچشمش پرتو گرمی نمیتابد
ور به رویش برگ لبخندی نمیروید
باغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید
مهدی اخوان ثالث خرداد 1335
برداشت من:
البته مفهوم ظاهری آن گویای توصیف پاییز است.
همانطور که میدانیم این شعر در 1335 نوشته شده و (آنطور که من شنیدم که شاید اشتباه بوده) در دوران اختناق سروده شده پس شاید شاعر به صورت هنرمندانه خواسته با پاییز و ابر و... دوران را وصف کند.
اگر شعر را 5 قسمت در نظر بگیریم که من در خود متن شعر با فاصله قسمت ها را ایجاد کرده ام.
در قسمت اول پوستین سرد نمناک و باغ بی برگی و تنها بودن شاید نشانه های فضای بد و فقر و تنگدستی و تنهایی مردم ایران است
در قسمت دوم میگوید صذای باران و هوهوی باد ساز مردم و فقر پوشیده شده
در قسمت سوم در این باغ که همه نا امیدند کسی در انتظار ازادی نیست .
ولی در قسمت چهارم که من ان همه گفتم بیشتر منظورم دریافتن این قسمت بود چون وقتی معنای قسمتی را میخواهی دریابی باید کل شعر را بخوانی
در قسمت چهارم ظاهر میگوید چکسی گفته که پاییز و باغ بی برگ زیبا نیست بلکه برعکس چون از میوه هایی حکایت دارد که روزی سر بر اوج آسمان داشته اند و امروز در دل خاک خفته اند.
و به نظر من :
اگر در ایران حالا شور و نشاطی نیست اما باز هم زیباست چون که حکایت از آزاد مردانی و پهلوانانی دارد که روزی بودندو الان نیستند و الان زیباست چون گذشته زیبایی داشته.
ودر قسمت پنجم: راستش من نفهمیدم این قسمتو :)
البته من حتما اشتباهات زیادی دارم که خیلی شاداب میشوم که مرا با "گفتار های نیکتان"(به قول مادرم) راهنمایی کنید.
کوچه باغ هاتان پر موسیقی باد
یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۸
مسابقه های بسکتبال
دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۸
کنسرت گروه قمر به سرپرستی و نوازندگی و خوانندگی نوید دهقان
سرپرست گروه موسیقی "قمر"با اعلام این خبر در خصوص کم و کیف برگزاری این کنسرت گفت : قطعات این کنسرت جدید و از ساخته های خود من است که در دستگاه شور، آواز دشتی و آواز بیات ترک اجرا خواهد شد. نوید دهقان در ادامه افزود : در این اجرا تصنیف هایی مانند "شوق" بر اساس شعری از حافظ ، نغمه نوروزی با شعری از رهی معیری ، "درپرده خون" با شعری از سایه ، "نوروز و نرگس" با شعر فریدون مشیری و "باور" با استفاده از اشعار سیاوش کسرایی با آواز خود من اجرا می شود و پایان بخش این کنسرت هم اجرای قطعات بی کلام است. وی در پاسخ به این سئوال که چرا از حضور خواننده موسیقی آوازی ایران دراین اجرا استفاده نکرده گفت : سیستم کار گروه به این ترتیب است که در هر دوره از اجرای کنسرت با یک خواننده کار می کنیم و تاکنون امیر تفتی، سینا سرلک و سالار عقیلی با گروه همکاری کرده اند،این بارهم تصمیم گرفتم خودم مجموع آوازهای این کنسرت را بخوانم.نوازنده کمانچه گروه موسیقی "قمر" در پایان به انتشار آلبوم های گروه موسیقی "قمر" اشاره کرد و گفت : مجموع کنسرت هایی که در گذشته با سالارعقیلی اجرا کردیم بهار سال آینده به صورت دو آلبوم با نام های "هوای آفتاب" و "یار و دیار" توسط انتشارات آوای باربد منتشر خواهد شد؛ مجموع قطعات "هوای آفتاب" در دستگاه ماهور مرکب است و قطعات آلبوم "یار و دیار" هم در دستگاه شور و آواز دشتی اجرا و ضبط شده است.
آقای نوید دهقان استاد کمانچه من است .
خرید اینترنتی بلیط:http://www.iranconcert.com/
مراگز خرید بلیط:
گیشه تالار وحدت:66705101تا 7
سیاه و سفید انقلاب: 66971603
دارینوش(قلهک): 22000400
ققنوس (تجریش)تحویل در محل:22738007
آموزگاه اربابی (صادقیه): 44242184
آموزشگاه تهران(تهران پارس): 77296404
قاصدک (شریعتی) :77605619
چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۸
تندیس فردوسی در کتابخانه ملی ایران
به دانش ز دانندگان راه جوی/ به گیتی بپوی و به هرکس بگوی
ز هر دانشی چون سَخُن بشنوی/ ز ِ آموختن یکزمان نَغنَوی
چو دیدار یابی به شاخ ِ سَخُن/ بدانی که دانش نیاید به بُن
(فردوسی)
سهشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۸
pateti
One such festival is Pateti , celebeated by theParsees. .
Parsees from one of the smaller communities in India .they originally came from Persia (now called iran). Over a thousand years ago, they settled in India onthe western coast When the Arabs conquered Persia, the majority of the population converted to Islam,and the Parsees were not allowed to practise their religion . so they left their country ans came to india,where they were free to practise their religion.Zoroaster is the founther of the parsee religion. The supereme deity is Ahura MazdaFire is considered holy by the Parsees.The sacred fire,which is believe to have been brought by Zoroaster himself from heaven,is kept continually burning in the temples.
the majority of the parsee populatian is settled in the city of Mumbai,where thy have their main temples.some of thir omportent festivals are Pateti and khrdad Sal.
Pateti is the Parsee New Year's Eve. It is celebrated some time in August_September. On the day of Pateti, the parsees visit thier temples. Sandalwood is offered to the holy fire.the houses are decorated on the occasion.Rangoli (patternes made on the ground with colored rice flour)adorns the threshole of every Parsee household.the next day peoplee wish each other a happy new year.Six days after Pateti, the Parsees celebrates Khordad Sal.Khordad Sal is the birthday of Prophet Zoroaster.on all festivales , parsees wear clean clothes,worshiv at temples , and feast and visit eachother .Charety is also important for the parsees.
اشتراک در:
پستها (Atom)