جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۵

شور و شوق بهار

تقدیم به عمو فریدون
.
.
1
2
3
4
5
6
7
8
9

10

11

12

13

14
15



۵ نظر:

ناشناس گفت...

دیروز دایی ابی می خواست بیاد خونه ما گفت جلو پام چی می کُشید؟شتر؟گاو؟گوسفند؟
گفتم :هیچی
گفت:خوب مرغی،خروسی، جوجه ای.. بکُشید
اون که می دونه من از کشتن حیوانات خوشم نمیاد و از اینکه داد منو دربیاره از بچگی خوشش میومددیگه دادمو دراومد و گفتم:ما از کشتن حیوانات خوشمون نمیاد
گفت:
پس سر هواپیمای سالار رو جلوی پام ببُرید

ناشناس گفت...


عمو جان سالار عزیز
عید را به تصاویری زیبا, به نگاه آمده ای
از شوق دوستی, محبت را به گواه آمده ای
سالاری و سالار پیشه در هنر عمو جان
بهر شادی مرا با گل و سبزه به پناه آمده ای



Dear Salar
Thank you for those lovely photos as gifts

Thank you for being such wonderful friend

فریدون

ناشناس گفت...

سلام سالار عزيز من از عكس شماره 1 و 15 خيلي خوشم اومد اين روزها اصلا از خونه بيرون نميام و به همين علت نتونستم برم عكاسي
در مورد هواپيما هم عيبي نداره فداي آن سر كه به قربان قدوم مباركي شود

ناشناس گفت...

salam
سالار جان اين روزها از خونه بيرون نميرم و بست توي خونه نشستم ولي بايد بگم واعتراف كنم عكس شماره يك و شمهره 15 رو خيلي زيبا شكار كردي در مورد هواپيما هم بگم كه فداي آن شوم كه در قدوم عزيزي قرباني مي شود

ناشناس گفت...

سالار جان
تصویر شماره هشت را خیلی دوست دارم و انرابرای تبریک به دوستان انتخاب کردم . البته حق چاپ را هم راعایت کرده ام و نوشته ام تصویر از دوستم سالار

روز های خوشی را برای همه شما عزیزان آرزو می کنم.
عیدتان مبارک

http://bp2.blogger.com/_J4rPfyUDb4E/RfpOxOgivkI/AAAAAAAAADs/noC-qFfyUQ4/s320/IMG_0020.jpg


راستی سالار جان دارم داستان مرد پیر و دریا اثر همینگوی را می خوانم. داستان ساده و بسیار قشنگی است.اگر نخوانده ای پیشنهاد می کنم بخوانی.