جمعه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۶

عشایر دشت عباس و چاه نفت

1
2
3
4
5
6
7
8
9

10

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام سالار جان خوبی امیدوارم بهت خیلی خوشگذشته باشه
برای من که خیلی جالب بود این رو جدی میگم با اینکه با مشکلات زیادی در این سفر روبرو شدم اما ارزش این رو داشت که خودم رو با یکسری از مسادل درگیر کنم
از بین عکسهات شماره های
1.8.10 رو خیلی پسندیدم خیلی زیبا بود

ناشناس گفت...

سالار جان
حیف شد که ترتیب عکس ها به هم خورده خیلی قشنگ می شد از اون دور که این عشایر که چندتا زن و بچه به همراه چند بره و سگ بودند،دیدیمشون عکس گرفتی تا از کنار ما گذشتند یادته یکی از زنها که جوون هم بود با اون بدن نحیف و لباسهای کثیف به من لبخند زد و برام دست تکون داد .
چهره ش هنوز جلوی چشمامه.
اون موقع چشام پر اشک شد و جوابشو همانند خودش دادم
.
عکس شماره 5 جوی نفت هم از اون عکس هایی که خیلی معنی داره

ناشناس گفت...

سالار عزيزم
سلام
ممنونم از پيامت در پرستو .
چند دانشجوی رشته ی عکاسی از تصوير ها تعريف کردند. و اينکه در اکثر تصاویری که گرفته ای سوژه ها در مرکز تصوير فرار دارند و فصای بين سوژه و آسمان تقريبن به دونيم شده است گویا از مهارت های عکاسی است. و اینکه می خواهیم به پیامی که در تصویر القا میشود بیانگر چه حال و هوائی باشد حجم فضا و زمین (زمینه ) وسوژه را با تغیر لنز ها و یا عقب و جلو بردن دوربین و غیره تغیر می دهیم. با توجه به اين مطالب عکس شماره هفت و هشت خارج از خلاقيت عکاسی است. حالا حرف های اين دانشجويان تا جه حد می تواند صحت داشته باشد اله و اعلم... به هر حال ياد مان باشد اينها خود شان هم دانشجو هستند. . . از تو چه پنهان بعضی ازحرف هایشان را هم را زیاد متوجه نشدم چون از اصطلاحات عکاسی چیزی نمی دانم و فرصت هم نبود بیشتر راجع به حرف هایشان تو ضیح بخواهم.
بي تعارف بگويم من تصاويري را که گرفته اي بسيار دوست دارم و به همين دليل خواستم ديگران را درين دوست داشتن سهيم کنم. خوبست که آدمی خوبي ها و دوست داشتن ها را باهمه تقسيم کند .
با آزروي سلامتي کامل وشادي سعادت و پيروزي براي خودت و خانواده گرامي
فريدون